سبز پوشیده بود الهی من فدای تو بشم جون دلم الهی از چشم بد دور
باشی عزیزم وای امان از دست تو وای چقدر خندیدم با انگلیسی صحبت
کردن ات عاشق اون اعتماد به نفس ات هستم خیلی با نمکی بخدا جانم
وچقدر اون آقاهه داریوش چقدر قشنگ کار کرد و چه لباس های با کلاسی
پوشیده بودند واقعا عالی بود وای مامانم سر انتخاب اون آقاهه یونس که
داورها انتخاب اش نکردن آنقدر حرص خورد که نگو خیلی جدی داغ کرده
بود خیلی خنده دار بود گفت اصلا این داورها هیچی نمی فهمند خخخخ
کلی با داداشم خندیدیم خخخ وای دیگه فردا شب برنامه داری دیگه دو ماه
باید صبر کنم روی ماهت رو ببینم وای این عذاب دوری ات کی تمام میشود
راستی دیشب باز خواب ات رو دیدم چقدر آرامش و خنده در این خواب
بود تا صبح با هم بودیم و حرف می زدیم آنقدر با هم شاد و خوشحال
بودیم که نگو چه غذاهای خوشمزه ای واست درست کرده بودم کلی جاهای
مختلف با هم رفتیم تفریح کردیم خیلی خواب خوبی بود انگاری همه چیز
در بیداری برام کنار تو اتفاق افتاده بود خیلی خواب واضحی بود پر از
آرامش و امنیت صبح که بیدار شدم دوست داشتم اصلا از خواب بیدار
نمی شدم خیلی قشنگ بود کاش این حسی که در کنار تو در خواب تجربه
کردم رو در بیداری تجربه اش کنم الهی الهی الهی
مواظب خودت باش احسان عزیزم می بوسمت خوب بخوابی عزیزکم دوستت
دارم قند نباتم
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,